- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ترکیب بند عاشورایی
بند اوّل/ از گلوی غمگین فرات پـنـدارم آنکه پشت فـلـک نـیـز خـم شـود زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است یـک نیزه از فـرات حقـیقـت، فـراتراست آن سـر که در تـلاوتِ آیـاتِ محکـم است آه ای فـرات، کـاش تو هـم می گـریـسـتی آسوده، بی خـروش، روان بــهر کـیـستی بند دوم/ نقش کبریا آن شـیـشه برشـکـسته ز سنگ جـفا چـرا وان شب چـراغ در کـف دیـوان رها چرا در کربلا دوباره جـهان عشق را شناخت در کربلا جهان دل خود را دوباره ساخت در کـربـــــلا دوبــاره خـــــدا آدم آفــریـد در کــربـلا حـمـاسـه و غـم بــاهم آفـریـد از صـولـتـی که در نـگـه ان دلـیــر بــود در لـرزه می فـتــاد اگـر جـان شـیــر بـود یعنی که راه شیری او رنگ خون گرفت بند هفتم/ حضرت قاسم بن حسن(ع) آن چـهـرِ بــر فـروخـتـه، مـاهِ تـمـام بــود نو رُسته بود لیـک چو گـل سرخفام بـود همچون بـنـفـشۀ طَبَـــری تـُرد و تازه بود چون مـیوههای نـورسِ ناچـیده خام بــود قـدّش کـمـی ز قامتِ شـمـشـیـر، بــیـشـتر گویـی چو ذوالـفـقـارِ عـلی در نیـام بــود گـرما اگرچه شـعـله کش اما بـه روی او چـون بـازتابِ شعــله به روی رُخام بــود چـون سـیبِ اوفـتـاده ز شـاخـه درون آب غرقِ عَـرَق دو گونـۀ آن گل، مـُدام بــود چـشـمــانِ او دو گـوهـرِ تابان و بیقـرار در جستجویِ رخصتِ جنگ از امام بـود آخِـر اجــازه یـافـت که جـان را فـدا کـنـد وین رخصت از نگـاه عـمو، بیکلام بود بَرجَست بر بُراق و به معراجِ خون شتافت مــیدان، پـلـی به جـانــبِ دارالـسّـلام بـود یک بنـدِ پـای پوش، از او بــرنبسته ماند وین خود برای نسل جـوان یک پـیام بـود قاسم ز شوقِ وصل، سرازپا نمیشنـاخت بی شـوقِ حـق، مناسک دل، نـاتـمام بـود زهراست زندگی اگرت بندگی در اوست بند هشتم/ حضرت علی اکبر(ع) جوشن به بر چو آتـش سـوزنـده داغ بـود گویی عرق ز گونۀ خورشـید میچـکـیـد در سوی خصم جنگلی از تیغ و نیزه تـیز وز سوی دوست، یوسفی از مصر میرسید چــشـمــان آهــوانـۀ او بــا نـگــاهِ شـیـــر رخ چون شکوفه سرخ و لب از تشنگی سپید گویی که از سـیاوش و رسـتم خـدایِ وی زیـبـایی و شـکــوه، دراو بـا هـم آفـریــد میرفـت و دیـدگـانِ پــدر بـود ســویِ او کی میتوان که از جگرِ خویش، دل بُرید بر اسبِ چون بُراق، به میدان چو برق رفت زان تـیـغِ حـیـدری، سـپهِ خـیـبری، رمید شـد مـات از رخ شه و آن اسب پـیـلـوار هم لـشـکـر پـیـاده و هـم لـشـکــر ســوار بند نهم/ عقیلۀ بنی هاشم، حضرت زینب(س) زینب چو کوه صولت و چون مه جمال داشت یک بیشه شیر بود که روحِ غزال داشت یک سـیـنۀ نحیـف و شکـیب هــزار داغ؟ غـم، از شُکُـوهِ غم شکنش، انفعال داشت گاهی بــــه آسـمـان نـگه از درد میفـکند گویـی ز روزگار، هزاران سـؤال داشت خورشید را چو خنجر کین سر برید، ماه در خیـمۀ شفق چه بگویم چه حال داشـت خـورشــیـدِ او ز نـیـزه بـرآورده بـود سر آن دم که روز، روی به سویِ زوال داشت سهـل است آتـشـی که ز دل میکشید سر با خـیـمه چون کند که سَرِ اشتعـال داشت عرفـان، به پـای رفعـتِ او بوسه مینهاد بـر شانههای عزم، ستون از جلال داشت زینب شـکــوه بـود زنـی بی ستــــوه بود زن بود و هـم تـراز دل و دست کـوه بـود بند دهم/ حضرت ابوالفضل(ع) آن چشــمها که شـرم در آن، ناگزیـر بود تـصـویری از حماسه درونِ حـریر بــود در نیـنوا، درخـششِ آن چهـرِ پــر فـروغ چـون رویش ستـاره، کــنـارِ کـویـر بــود وان پـرتــو مـلایـــم و مـهـتــابیِ وقـــــار در چـهـره ای چـــو هــالۀ ماه مُـنـیر بـود تاریخ شاهد است که آن شهســـوار عشق آزاده ای بـه عـشــقِ بـــرادر اسـیـر، بـود با مـشک، تـشنـه کام بـرون آمد از فـرات سـیــراب شـد ولیک ز بـارانِ تـیـر بــود انصاف را که خصم زبون در مصافِ او حـتّــی برای دشـمـنـیِ وی، حـقـیـر بــود میتاخت او به دشمن و من بر لبم شکُفت اندیـشـه ای که پـیـشتـرم در ضمـیـر بــود آغــازِ ســرفــــــرازیِ گــودالِ کـــربـــلا در ژرفــنـا و گــــــودیِ روز غدیـر بـود خـون وفـا به تـیـغ جـفـا ریخت بـر زمین وان تـشـنگی که ماند بهجا، بینظیر بـود با این زبـان چگونه تـو را میتوان ستود بی بال کـی توان کـه به معراج پر گشود بند یازدهم/ حضرت سیدالساجدین(ع) آری، به روز واقـعــــه بـیـمـار بـــوده ای امــا ذخــیـــره بـهــر دل یـــار بـــوده ای بـا امر حـق بـه فـاجـعـه نزدیک مانـده ای دور از نـگــاه تــیــرۀ اغــیــار بـــوده ای در آن سبک بدن، تب سنگین چه کرده بود کـزآن شـبــانـه روز گـرانبــار بــوده ای ماندی، وز آن امامت حق زنده ماند و باز در هـر نـفـس شهـیـد به تکـرار بــوده ای در کــربـلا شـگـرف تـرین کـار کرده ای در کـربــلا غـریب تـرین یـار بــــوده ای هـم سـرخـی شـهـادت خـورشیـد دیــده ای هـم چـون شـفـق طلیـعۀ خـون بار بوده ای هم مَـحـمِـلِ شکیـبِ ره عشــق گـشتــه ای هـم هـودج تـحـمّــــلِ دشــوار بـــــوده ای در کــربـلا تــو آن سخــــنِ نـاشـنـیـده ای کـآویـز گـوش خـــلـق بــه ادوار بـوده ای آن روز خور به خیمۀ خود رخ نهفته بود خورشیــد دیگری به دل خیـمه خفتـه بود بند دوازدهم/ سالار شهیدان از بـاده ی نگــه دلِ مــا را خـراب کـــن بر تـاک مـانـده ایـم، تو ما را شــراب کن لـبــریـز بـــادۀ نـگـه تـوسـت خُـــمِّ دهــر مـا را به یک صُراحیِ دیگر، خراب کن بگـشای طُـرّه ای ز سَـرِ زلـفِ مُـشکـبـار کـارِ جـهــان رهـا ز تبِ پـیچ و تـاب کـن ای پرسـشِ نخـستِ خـــداونـد از جـهــان وی پــاسـخِ همــاره، تو عزمِ جـواب کـن طـنـبـورِ روزگار زَنَـد نـغــمـه نـاصواب ای پـنــجـۀ درسـت، تو آن را صواب کن وان را که نـشـنـود ز سَرِ نـی نـوایِ حـق بـا نـغـمــۀ تــلاوتِ قـــرآن، مُـجـاب کــن ای دل به آستــان حـــسـیـنی رهی بجوی دورِ فـلــک درنــگ نـدارد، شـتــاب کـن عمری به نحوِ می زدگان صرف خواب شد بـنـیـان ما ز ریـزش وجـدان خـراب شـد بند سیزدهم/ سالار شهیدان شوق تو بهــر وصل، صبـوری گداز بود در اوج بــا لـهـیـبِ دلـت هـمتـراز بـــود یک لحـظـه تا وصـال دگر بـیـشتر نمـاند اما به چـشـمِ شــوقِ تو، عمری دراز بود از جان چو دست شستی وکردی ز خون وضو مـحـراب قـتـلگــاه تـو هــم در نمـاز بـود آن دم که بر گلوی تـو خنجر کشید خصم روحِ تـــو در کـشاکـشِ راز و نـیـاز بـود لبهای تو که غرقۀ خـون بود ازاب جفـا با دوست از وفا همه در رمز و راز بود دشمن به کـشتـن تو کـمر بسته بود، لیک درهــای آسـمـان هـمه روی تـو بـاز بـود هر زخـمِ تـیـر، شورِ جـدا داشت در تَنَـت کـز زخـمـههای راه عــراق و حجاز بود ای چهـره ات ز طلعت گـــل دلنــــواز تر روح تو از شـکـوه قــلـل ســرفـــراز تـر بند چهاردم/ ما و سالار شهیدان(ع) گویی ز خُـمِّ مِـهـرِ تو، لب تـر نکـردهایـم این بـاده را نـخـورده و بـاور نـکـردهایـم مـردافـکـن است بادۀ مِهـرِ تــو، لیک مـا زیـن بـاده هـیچ گاه به سـاغــر نـکـردهایم جزمُهر و گِل که بر سَرو بَرجبهه سٌودهایم خاکی دگر ز کـویِ تو بر سـر نکــردهایم در عـشق، از صُـوَر به معـانی نرفـتهایـم در مِـهـر، کاـرِ مـیـثـم و قـنـبـر نکردهایم خـود را فـریـفـتـیم بدین دلخـوشی که ما بـی حـرمـتـی به پــورِ پـیـمـبر نـکـردهایـم رگهای ما زخون توخالی است وین شگفت یک سطر، ما ز خون تو از بر نکردهایم یک عمر همچـو ابر به سوگت گـریـستیم یک لحـظه با حـماسۀ تو سر نــکردهایــم کــار حــمـاسـۀ تـو گـــل آفـریـنـش اسـت تا رستخیز خون تو سـرمشق بیـنش است بند پانزدهم/ ما و سالار شهیدان(ع) شـرمـنـده ایـم، لـیـک به لـطـفـت امیـدوار چون خار ماندهایم به ساقِ گل، ای بــهار تنها نه هیچمان ثـمری نیست بـهرِ دوست دستِ تهی به سوی تو داریم چون چـنـار ما چون زمینِ تـشـنـه، تــو ابـر کـرامـتی بـر تـشـنـگــان ز ابـرِ کرامت نَمـی ببـار چون جویبار، ذکرِ تو بر لب، روان شدیم جز سویِ تو کجا رَوَد ای بـحـر، جویبار ای آفـتــاب پــرتــوی از مِـهــر بـرفـروز کز دودمـانِ ســایه بود روز و روزگــار تنها شهید، طعمِ تو با جـان چـشیـده اسـت ای بـادۀ الهیِ خـوشـخــوارِ خـوشــگـوار مــا دُرد نــوشِ خــاک نـشـینِ رهِ تــوئیــم یک جُرعه، کن به خاک نشینانِ خود، نثار آئـیـنـههـای دل ز گـــُنــه پُـر غـبــار شــد شاید ز سوگ تو بتوان شست این غـبـار دست تـوسّـلـی که به ســـوی تــو آوریــم از دامـنِ بـلــنـد خــود ای دوست برمدار لایـق نه ایــم لـیـک ازیـن جـا کـجـا رویـم بـهـتـر هـمـان که باز سـوی کـربـلا رویم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
جاده و اسب مهـیاست، بـیا تـا بـرویـم کـربـلا مـنـتـظر مـاست بـیا تا بـرویم ایـستاده ست به تفـسـیر قـیامـت زینب آن سوی واقـعه پیـداست بیا تا بـرویم خاک، در خون خدا می شکـفـد می بالـد آسمان، غـرق تماشاست بیا تا بـرویـم تیغ، در معرکه می افتد و بر می خیزد رقص شمشیر چه زیباست، بیا تا برویم از سـراشـیـبی تردیــد اگر بر گـردیـم عرش، زیر قـدم ماست بیا تا برویـم دست عباس، به خونخواهی آب آمده است آتـش معـرکه بـرپـاست بیـا تا بـرویـم زره ازموج بپوشـیم و ردا از طـوفان راه ما، از دل دریاست بیــا تا برویـم کاش، ای کاش! که دنیای عطش می فهمید آب، مهریه زهراست بـــیا تــا برویـم چیـزی از راه نمانده ست چرا برگردیم آخر راه، همین جـاست بیا تـا برویـم فرصتی باشد اگر، بازدر این آمد ورفت تاهمین امشب و فرداسـت بیا تا برویم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
منظر دلهـای ماست کرببـلای حـسـین مـرغ دل مـا زنـد پـر به هـوای حـسـین یک نگه کـربلا به بود از صد بهشـت جنت اهل دل است صحن وسرای حسین دیدن باغ بهشـت مـژده به زاهـد دهیـد زاهد و حور و قصور، ما و لقای حسین ملک سلیـمان بود در نـظـرش بی بهــا انـکـه گــدایی کـنـد پــیـش گدای حسین هرکه رود کربلا بوسه به خاکش زنـد بشنود از قدسـیان بانگ و نـوای حسین چون به عزا خانه اش پا نهی آهسته نه بــال مـلائـک بود فـرش عـزای حـسین خنده کنان می رود روز جزا در بهشت هر که به دنـیـا کنـد گـریـه برای حـسین غم نخورد بعد از این بهر سـرای دگر آن که شکوهی شود نوحه سرای حسین
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
امشب عجیب خوش دلم از بـوی کربـلا دارد حـسین می وزد از سـوی کـربلا بانگ علی دوباره مرا زنده کرده اسـت انگـار زینب اســت سخـنگوی کـربلا زیـباست کـربلا هـمه در چـشم کاروان خون می چکد اگرچه ز گیسوی کربلا آمد و بـی توجه مــا دل شکـسـته رفـت شـرمـنـده ایـم تــا ابـد از روی کربـلا غسلی در اشک کن و بیا جای صبر نیست جاری ست بر غبار زمین، جوی کربلا گویا حـسـینـی شـود امـشب دلم کـه باز دارد حسین می وزد از ســوی کربـلا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
دنــیــا شــنــیــد آهِ نــیــسـتــانـی تـو را بـر نـیـزه دیـد آیـــنـــه گـــردانـی تو را موج نسیم غمزده حـس کرد مـو به مـو بر اوج نــیـــزه عـمـق پـریـشانی تو را سنگی که قلب دخت علی را نشانه رفت آمد شکست حـــرمـت پـیـشـانـی تــو را قومی که سجده بـر بـُت ابـلـیس برده اند انـکــار کـــرده انــد مـسـلمـانـی تــو را آنـان که گوشـشان پر از آواز سکه شـد نـشـنـیـده انــد لهـجــه ی قــرآنـی تــو را بـا ایــنـهـمـه کـسـی نـتـوانـسـت کـم کند یــک ذره از تــجــلـی عـرفــانی تـو را بـعد از طـلوع سـرخ تو ای آفـتاب سبز چـشـمـی نـدیــد مـغـرب پـایــانی تـو را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
نمیدانم تو را در ابـر دیم؟ یا كجا دیـدم به هرجایی كه رو كردم فقط روی تو را دیدم تو را درمثنوی، درنی، تو را درهای و هو، درنی تـو را در بند بـندِ نالههـای بی صـدا دیدم تو مانند ترنم، مثل گل، عین غزل بودی تـو را شكل توسل، مثل ندبه،چون دعا دیدم دوباره لـیـلة الـقدر آمد و شوریـدگیهایم تب شعر و غزل گل كرد و شور نینوا دیدم شب موئیدن شـب آمد و موئـیدن شاعـر شكـستم در خودم از بس كه باران بلا دیدم صدایت كردم و آئیـنهها تابـید در چشمم نـگـاهـم را به دالانِ بهـشـتی تازه وا دیدم نگاهم كردی و باران یکریـزِ غزل آمـد نـگـاهت كردم و رنگین كمانی از خدا دیدم تو را درشمعها، قـندیلها، در عود، در اسپند دلـم را پَـرزنـان در حـلـقۀ پروانـهها دیدم تو را پـیچیده درخون، درحریر ظهرعاشورا تـو را در واژههـای سبز رنگ ربّـنا دیدم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسین علیه السلام
ای شرار غـمت از دايـره خاك حـسيـن شـعلـه انـداخـته در دامـن افـلاك حسين بـرقـی از آتـش داغ تـو نـمـی گـردد کـم انس و جان را بود ار ديده نمناك حسين روز محشر به شفاعت نکنی گر تو نظر باشـد آنروز حساب همگان پـاك حسين چاك چاك است دل عالم و آدم كه تو را بـوريـا شـد كفـنِ پيـكرِ صد چاك حسين حَرَمَت كعبه عشق است و در آن موج زند خون هـفتاد ودو تن عاشق بی باك حسين آه از آن دم كه زدی پای شهادت به ركاب گِرد تو پرده گيان دست به فتراك حسين زان مـيان دخـتر آزاده وزيـنب مَنِـشَـت ناله زد از دل خونين وعطشناك حسين كای پدر گر كه شود باز بگردان ما را بــه جـوارِ حـرمِ سـيــد لــولاك حـسـيـن رفتی و پشت سرت اهل حرم ناله كنان رفـتـي وپـيش رخت لشگرسـفّاك حسين رفـتـی و اهـل حرم بـاز نـديـدند رُخـت تا كه دیدند تو را با تن صد چاك حسين حــاصـل عــمر مؤيـّـد زغــم عـاشـورا دل غـمـنـاك شـد و ديـده نـمـناك حسـين
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
بـوی دود ربـنـایـی سـوخـتــه می وزد در خـیمه هایی سوخته دیده ام در قاب زنجـیری سیاه عـکـس های کـربلایی سوخـته یک نفـر دارد میان کـعـبه اش می نـهـد سنگ بـنـایی سـوخته آه ای دریـای بی احـساس آی آب می خواهد صدایی سـوخته کشتی ایی افتاده درامواج دود در کـنـارش ناخـدایی سـوخته کـاروان شـعـلـه دارد می رود در پی اش دامان و پایی سوخته در پی عـمامـه ای خاکـسترین می رود آل عــبـایـی سـوخـتـه آی جـبــرائـیل بالـت را بـپای هست این غار حرایی سوخته
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
اين چـشـمها براي كه تـبخـير مـيشـود؟ اين حـلـقهها براي چه زنجـير ميشـود؟ پـيـراهــن مــحــرم مـــــن را بـيـاوريــد دارد زمـان هـيــأت من ديـر ميشـــــود با روضــه حـسـيـن نـفـس تـازه ميكـنـم وقتي هـوای شهر نـفـس گــيـر ميشـــود مـيآيــم از كـدورت و اشـك عــزای تـو سرچـشمه طـهـارت تـصـويـر مـيشــود من دسـتـمـال گريه خــود را نـشـســتهام چون آب هم به نـام تو تـطهـيـر مـيشود اشك تو تا هميشه جوان ميچـكد حسـين چشم من است اينكه چنين پـيـر ميشــود من تازه تـشـنه ميشـوم و گـريه مـيكنم وقتي زگــريـه چشم همه سير ميشــــود ايـمـان به دست مـعـجــزه غـم بـيـاوريـد پيغمبـری كـه بـاعـث تـكـفـيـر مـيشــود اين قـطـره نـيـست آيـنـه توسـت يا عـلی در اشك ما حـسين تو تـكـثـير ميشـــود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
چشم من محفل اشک و غم و اندوه و عزاست در حسینیۀ دل، هیئت عشق تـو به پـاست مَـحــرَم روضۀ تــو مُـحــرِم بیت الله است تا ابــد پرچـم ســرخ حــرمت قبـله نماست در شکــوه و شرف و مـرتبه و منــزلتـت جز خدایـی به خدا هر چه بگوئیم رواست هـمه ی هـسـتی خــود را بـه میان آوردی بی سبب نیست بهای تو وخون تو خداست «کـشـتـگــان غــم تو زنــدۀ جـاویـدانـند» بی گمان فـانـی عشق تو شدن عین بقاست دل بـریــدن، پـر ِ پرواز حسیـنـیّون است هرکه از خود گذرد درسفرکرب و بلاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
دریا به چشم گریه کنانت چو شبنـم است یعنی که هرچه گریه برایت کنم، کم است شـکـر خـدا کــه با هــمـه نـاقــابـلـیــمـان اشکی برای عـرض ارادت فـراهـم است دیـوار کـعـبـه گـشت سیه پـوش داغ تــو یعنی تمـام سـال خـدا، چون مـحـرم است بـگــذار تا نـفـس بــزنـم در عـــزای تـو این آرزوی هرشب عیسی بن مریم است یک گوشه از تمامی شش گوشه ات حسین دارالشـفــای درد غــریـبــان عــالـم است پـنــدم بـداد پـیــر خـرابــات زیـن سـخـن هرکس که شد به عشق تو دلداد آدم است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
ای شهیـد سر جـدا، یا لـیـتـنـا کُـنـّا معک کــشــتـۀ راه خـــدا، یا لیـتـنا کُـنـّـا معک ای به موج خون زده در پیش چشم فاطمه زیر خنجر دست و پا، یا لیتنا کُنـّا معک ای که ازدریای خون تا خیمه گه زینب تو را ناله کرد و زد صدا، یا لیـتـنا کُنـّا معک آب، مهـر فـاطـمه، فرزند او را تشنه لب سر بریــدند از قـفـا، یا لیـتـنا کُـنـّا معک میهـمـان اهل کوفه بودی و سنـگت زدند در زمین کــربــلا، یـا لیـتـنا کُـنـّا معک مصحف خونین زهرائی و از سُّم ستـور پیــکـــرت شد توتیا، یا لیـتـنا کُنـّا معک ای سرت مهمان خولی ازچه دیگر ساربان کرده دستت را جـدا، یا لیـتـنا کُنـّا معک می رسد از قتـلگاهت تا قـیامت بر فـلک نــالــۀ واغـربــتـا، یـا لیـتـنا کُـنـّا مـعـک عترتت در یمه بود و خـیمه را آتش زدند از ره جور و جفت، یا لیـتـنا کُـنـّا معک دامن دردانه ات آتـش گـرفت و می دویـد در بیــابــان بـلا، یــا لیـتـنا کُـنـّا مـعـک هم توکعبه هم تو زمزم هم تومروه هم صفا هم تو مشعرهم منی، یا لیـتـنا کُـنـّا معک با دهان تشنه قـرآن خواندی و سنگت زدند بر فــراز نـیـزه هـا، یا لیـتـنا کُـنـّا معک کیست تا مُحرِم شود مثل تودرمیقات عـشق حّج خــون آرد بـجا، یا لیـتـنا کُـنـّا معک کو سلیمان تا ببیند میکنی در موج خـون دست و انگشتر عطا، یا لیـتـنا کُنا معک هــر کجا یاد تو کردم ای عزیـز فـاطـمه سـوختـم سر تا به پا، یا لیـتـنا کُنـّا معک میکند با اشک خود (میثم) جهنّم را خموش چون بگرید بر شما، یا لیـتـنا کُنـّا معک
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
بـاز هــم آب بــهـانه شـد و یـادت کــردم یادت افــتـادم و با گـریـه عـبـادت کـردم اشکها ریخـتـم و غـسل شـهـادت کـردم روضه خوانت شدم وعرض ارادت کردم تا بیفـتـد به من آن گـوشه نگاهت، آنگـاه "هـر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـمالله" حـرفی از کـربـبـلا شد که دلـم میلـرزد چشمم از اشک پُروعکس حرم میلرزد بـاز هـم مـرثـیـه در دست قـلـم میلـرزد کوه، هم شانهاش از وسعت غم میلرزد وقـت پـرواز شــد و بــاز شنـیـدم در راه "هـر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـمالله" کاروان رفت وزمان ازسفرت جا میماند آسمان خیره به چشمان تـرت جا میماند شهر از فیض نماز سـحـرت جـا میماند کعبه از گردش بر دور سرت جا میماند و تو گـفـتی که شـده راه سـعـادت کوتـاه "هـر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـمالله" همگی دور تو و خیمه که می شد تاریک با دو انگـشت تـو دیدند خـدا را نـزدیک جبرئیل آمد و میگفت به هر یک تبریک دست بیعت به تو دادند و شدند آن یاری که نیست در باورشان یک سر سوزن اکراه "هـر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـمالله" ناگـهـان حس غـریبانـهای آمـد به وجـود چشم ها بازشد و درپی یک کشف وشهود بوی سیب آمد و میخواند لـبم اذن ورود در همان لحظه که غیرازتو دگر هیچ نبود در و دیـوار حـسـیـنـیـه هـمـه شـد پُـر آه "هـر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـمالله"
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
غیر ازغم معشوق در عالم خبرى نیست جایی خبرى نیست که ازغم خبرى نیست پروانه پـرش سـوخت ولى آبـرویش شـد ما هم دلمان سوخته، این کم خبرى نیست دشـمـن نــتـوانـد غـمـت از دل بــزُدایـــد بـین غـم تـو از غـم عـالـم خـبـرى نیست من تــوبـه نـکـردم مـگـر از راه تـوســل بی نـام تـو از تــوبــه آدم خـبـرى نـیست گـفتـنـد درِ خــانه غــیـر تـو شـلوغ است گـفـتـند ولى رفـتـم و دیـدم خـبـرى نیست رزقِ همه اینجاست و رزّاق هم اینجاست والله درِ خــانــه ی حــاتــم خــبرى نیست ده مــاه هـمـه منـتـظـر مــاه تـو هـسـتـنـد در سال به جز مــاه محـرم خبـرى نیست عــمـامــه نـدارى و عـــبـا نـیــز نـدارى اى واى که از پیرهـنت هـم خبرى نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
تا گـریـه بر حسین تــمنای خلـقت است بـین من و تــمـام مـلائـك رقـابـت است نـزدیك می كـند دل ما را به هـم حسیــن این اشك روضه نیست، كه عقد اخوت است مقبول اگر شده ست نمازی كه خوانده ایم مهر قبــولیش به خدا مـهـر تربت است مـا از غــدیـر سیـنـه زن كـربـلا شـدیــم این دست های رو به خدا دست بیعت است پیـدا شـدیم هرچه در این راه گــم شدیـم یعنی فـقـط حـسیـن چـراغ هـدایت است از دخـل آبروی حـسیـن است خـرج مـا نوكر برای صاحبش اسباب زحمت است قرآن و منبر و دوسه خط روضۀ عطش ساعات خوب هفته همین چند ساعت است حالا كه بغض، بسته به من راه حرف را مقتل بخوان كه موقع ذكر مصیبت است افتاده بود روی زمیــن زیر دست و پــا شعرم تـمـام می شود اینجا روایت است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسین علیه السلام
ای ز داغ تو روان، خون به دل و دیدۀ حور بی تو عالم هـمه ماتمکـده تا نـفخه صور خاک بیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات اشک ریزان به بر از سوگ تو، شعرای عبور ز تـماشای تـجـلاّی تـو مـدهـوش، کـلـیم ای سرت سـِّر انـا الله و سنان نـخلۀ طور دیده ها گو همه دریا شو و دریا، همه خون که پس از قتل تو منسوخ شد آئین سرور شمعِ انجم، همه گو اشگ عزا باش و بریز بهر ماتم زده، کاشانه چه ظلمات، چه نور پای در سـلسله سجّاد و به سر تاج، یزید خاک عالم به سرِ افسر و دیهیم و قصور دیر تـرسـا و سرِ سـبـط رسـول مــدنی؟ آه، اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور جان فدای تو که از حالت جان بازی تو در طف ماریه از یاد بشد، شور و نشور قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت حوریان دست به گیسوی، پریشان ز قصور گوش خضرا، هـمه پُر غلغلۀ دیو و پَری سطح غبرا، همه پُر ولولۀ وحش و طیور غرق دریای تحیّر ز لب خشک تو، نوح دست حسرت به دل از صبر تو، ایّوب صبور مـرتضی بـا دل افـروخته لا حول کـنان مصطفی با جگر سوخته، حیران و حصور کوفـیان دست بـه تاراج حرم کرده دراز آهوان حرم از واهمه، در شـیون و شور انـبیاء محو تـماشای و مـلائک، مـبهوت شمر، سرشار تمنّـا و تو سرگرم حضور
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
فـریـادی از غـوغـای تـو در بـام افـتـاد کـز پـــا تــوان سـرکـشـان شــام افـتــاد در خون سُرخت عاشقی مدهوش غلتـید در کـار عشقت، عـقـل بی فـرجام افتـاد تا از رگـانت جـوهـری مستـانـه جوشید شـوری در آهنـگِ غـریـب جـام افــتـاد صد کهکشان خورشید از چشم تو سوزد تا گـیتـی از چشمان تو خـون فـام افـتـاد شـوقـی دوبـاره از دمِ خـونـیـن نـبضـت در مـتـن سُــرخِ سـیـنه ی اسـلام افـتـاد بـا گـردش شـام تـو در انـدیـشـۀ چــرخ آوازه ی گـمـگـشـتـگـانـت، نــام افــتـاد خشکـیـده لبـهای افـق را کرد سـیـراب مشـک عـلـمـدارت اگـر نـا کـام افــتـاد بـا یــاد تـو از هـیـبـت بــانــوی پـیـغـام خـشـم نـجـیب حـیـدری در شـام افــتـاد چون از طواف کعـبه تا مقـصود رفـتی از قــامـت افــلاکــیــان احـــرام افــتـاد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
ای که از برق نگاهت، آسمان جان می گرفت آسمان از گردش چشم تو، فرمان می گرفت روز اوّل گر نمی کردی تو یاری عشق را بی تو مجنون می شد و راه بیابان می گرفت لعـل شیرین لبان تو، ز بس پُر شور بود خاتم پیغـمبران گلبوسـه از آن می گرفت محـو دیدار خدا می شد همه شب تا سحر هرکه درکانون عشقت درس ایمان می گرفت آفـریـن بـر مکتب ایـثـار و انسان ساز تو هرکه شاگرد تو می شد بوی انسان می گرفت این عجب نَبوَد، اگر خاکت به هر دردی دواست درد از دست توان بخش تو درمان می گرفت ای که با تو مـاجرای عـاشـقی آغـاز شد کی حدیث عشق و ایثار تو پایان می گرفت روز قحط آب و روز آتش و روز عطش آسمان کربـلا ای کـاش بـاران می گرفت گرامان می داد گلچین، بانوی صبر و یقین در کنار پـیکـر تو خـتم قـرآن می گرفت آه از آن ساعت که با شمشیر بیداد و ستم اهرمن خاتم زانگـشت سلیمان می گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
ایـن اشـک هـا به پـای شما آتـشم زدنـد شـکـر خـدا بـــرای شـما آتــشــم زدنـد من جبـرئیـل سـوخـتـه بـالم، نگـاه کـن مـعـراج چـشــم هـای شـما آتـشـم زدنـد سـر تا به پا خَلیـل گـلستان نشیـن شـدم هـر جا که در عـزای شـما آتـشم زدنـد ازآن طرف مدینه وهیزم، ازاین طرف بــا داغ کــربـلای شـمـا آتــشـم زدنــد بُـردنـد روی نـیـزه دلم را وبعـد از آن یـک عـمــر در هـوای شما آتـشم زدنـد گفتم، کجاست خانۀ خــورشید شعله ور گــفـتـنـد: بــوریـای شــمـا آتـشم زدنـد دیـروزعصر تعـزیـه خـوانان شهرمان هـمـراه خـیـمه هــای شـما آتـشم زدنـد امروز نیز،«نیّر» و«عمان» و«محتشم» بـا شـعـر، در رثــای شما آتـشــم زدنـد تـا بـا خـبـر ز شـور نـیـستـانـی ام کنـند مـانــنـد نــیــنـوای شـمــا آتـشــم زدنــد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
آفـریـنـش ز غـبـار قـدم توسـت حـسـین آسـمـان سایـه نـشـیـن علم توست حسین کعبه وسعی و صفا حِلّ وحرم، رکن و مقام صُفّـه ای از حرم مـحتـرم توست حسین هرکجا عشق و کمال و عظمت دایره بست نـقـطـۀ دایـره نـوک قـلـم توست حسیــن نعـمتی را که خـداونـد از آن می پـرسـد دوستـی تو و یک از نِـعَـم توست حسین ذکر نـام تو کنم در همه جا، چون گویند هر کجـا نـام تـو آید حرم توست حسین اشک روز و شب ما، وقف تو ای کشته عشق گریه گرهست سزاوارغم توست حسین من نگریم به عزایت که بهـشتـم بـدهنـد ور بهشتم بـدهند از کــرم توست حسین گر خدا بگذرد از جرم دو عـالم به جزا یک جزای کَمِ اصحاب کم توست حسین بر سرافـرازی اسلام و برانـدازی کفـر قهرمان خواهرتو هم قـسم توست حسین آیه کهف که خواندی خبر پیروزی است سَرِ بر نـیزه بلـنـدت عَـلَـم توست حسین
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
والشّمس چیست؟ جلوۀ روی تو یا حسین وا لـلـیـل آیـتی ست، ز موی تـو یا حسیـن سـرچـشـمۀ بقـاست به فـتـوای عـاشـقـان یـک جرعه از زلالِ سبوی تو یا حسـین تـو تـشنۀ جمـال خـدایـی و دوخـتـه است آب فـرات، چــشم به سـو ی تو یا حسین محراب شاهد است، که وقت نـماز عشق خـون گـلوست، آبِ وضـوی تو یا حسین کـرده اسـت لالـه زار، بــیـابـان دشـت را بـاغ کـرامت است، گـلـوی تو یا حسـیـن ای بهـتـرین شـقـایـقِ پـرپـر، هـنوز هــم آزادگی است، زنـده به بـوی تو یا حسین همچون دمِ مسـیـح، شفـا بخش عالم است گـرد و غبار و تربتِ کـوی تـو یا حسین از ابتدا ضریح تو شش گوشه داشته است هر گوشه، کعبه را به تماشا گذاشته است
: امتیاز
|